شنیدن حکایت و داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی از این نظر با اهمیت و بامزه است که گاهی می توان به قضیه کسب درآمد اینترنتی و یا سنتی از منظر طنز و واقعیت همزمان نگاه کرد . البته میلیارد شدن هر فردی در دنیا حکایت و داستان خاص خودش را دارد . اینکه از چه راهی کسب درآمد داشت تا به این جایگاه رسید می تواند بیان کننده ایده های ثروت سازی برای افراد مختلف باشد .
به قول معروف هر ثروتی مسیر خودش را دارد و هر ثروتمندی داستان و زندگی شخصی خودش را دنبال می کند . در این مقاله سایت پول یابی قصد دارم تا داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی را که از اهالی قشم بود برایتان تعریف کنم . مقاله در سه بخش یا داستان مجزا (واقعی و طنز ) تهیه شده است .
بخش اول به حکایت واقعی یک شبه میلیاردر شدن یک مرد و قسمت دوم هم داستان کاملا واقعی میلیاردر شدن یک روستایی و بخش سوم هم به داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی اختصاص دارد . با ما همراه باشید امیدوارم خوشتان بیاید .
مردی که یک شبه میلیاردر شد
گاهی می شود که راه صدساله را یکشبه پیمود . جناب آقای شهاب پهلوانی کسی است که یک شبه صاحب ۶۰ میلیارد و ۳۷۹ میلیون و ۹۷۸ هزار تومان شد و در یک چشم برهم زدن تبدیل به آقای میلیاردر شد . سال ۱۳۸۹ خبری در صدر اخبار حوادث ایران قرار گرفت و آن ماجرای یک شبه میلیاردر شدن یک مرد ایرانی بود .
این جوان ایرانی وقتی حساب عابر بانک خودش را چک کرد رقم نجومی را در حسابش دید ، که برق از سرش پرید . اما خوشحالی او خیلی طول نکشید . وقتی مشخص شد که کارمند بانک اشتباهی این مبلغ را به حسابش واریز کرده است .
از چند روز قبل از این ماجرا قرار بود یکی از دوستان شهاب پهلوانی ۵۰ هزار تومان به حساب او واریز کند . اما ۵۰ هزار تومان کجا و ۶۰ میلیارد و ۳۷۹ میلیون و ۹۷۸ هزار تومان کجا . وی زمانی که برای چک کردن حساب به بانک زنگ زد ، وقتی اپراتور رقم میلیاردی را برایش خواند ، خنده اش گرفت .
اول اهمیتی به موضوع نداد و گوشی را قطع کرد . حدس زد شاید اشتباهی پیش آمده و کامپیوتر قاتی کرده ، برای همین موضوع را زیاد جدی نگرفت . اما بعد از تماس دوم و سوم با بانک ، مطمئن شد که این موجودی در حسابش هست . اما از کجا این پول سر از حساب وی درآورده را خودش هم نمیدانست .
وجود خوشبختی در یک قدمی
کسب و کارش خرید و فروش گوشی و خط موبایل است و قرار بود در این حساب پول یکی از خطهایی را که فروخته بود واریز شود . دوستان و همکارانش وقتی از ماجرا باخبر شدند ، تصمیم گرفتند با دستگاه کارت خوانی که در مغازه بود ، موجودی حساب را چک کنند .
هیچ کدام از آنها باورشان نمیشد که روزی همکارشان صاحب چنین پولی میلیاردی شود . راز موفقیت میلیاردر شدن او برای همگان جای سوال و ابهام داشت . به همین خاطر تا ساعت ها در شوک بودند . هر بار که حساب را چک میکردند به این نتیجه میرسیدند که وی یک قدم بیشتر با خوشبختی فاصله ندارد . به نظر می رسد که حکایت وی از داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی هم بیشتر جذاب شده است .
اما آقای پهلوانی حاضر نبود حتی یک تومان از این موجودی را بردارد . البته کافی بود قبل از آنکه بانک متوجه این کسری بودجه شود ، آن را از حسابش خرد خرد برداشت کند . ضمن اینکه برخی از دوستانش پیشنهادهای عجیب و غریبی به وی میدانند .
یکی میگفت که تنها ۲۰ میلیون از پول را بردارد و بعد قسطی به بانک پس بدهد . دیگری میگفت دیگر بیخیال کسب و کار شود . در مغازه را بسته و به فکر سفرهای خارجی باشد . اما وی به همه آنها می گفت که این پول مال شخص دیگری است ، خوردن ندارد و به دردسرش هم نمی ارزد .
اصل قضیه میلیاردر شدن
مادر آقای پهلوانی بازنشسته بانک است و به همین خاطر خوب میداند که متصدیان بانک با چه مشکلاتی روبهرو هستند . لذا احتمال این را می داد که اشتباه از طرف بانک روی داده است . فردای آن روز وسوسهانگیز به همراه دو نفر از دوستانش به همان بانک رفت . در بانک متوجه شد که متصدی بانک هنگام واریز کردن همان ۵۰ هزار تومان به حساب آقای پهلوانی به علت خستگی بیش از اندازه ، شمارهای که روی کارت درج شده بود را به اشتباه در محل ثبت مبلغ نوشته بود . به همین دلیل این مبلغ به حساب وی واریز شده است .
در هر حال داستان در همین جا به خوبی تمام شد و همه پول را به بانک برگرداند . حداقل اینکه ایشان یک شب تا فردایش اسمش جزو میلیاردرهای ایران ثبت شده بود اگرچه پول مال خودش نبود .
داستان میلیاردر شدن یک روستایی
کمتر جوانی با اراده ، پشتکار و بدون انتظار از دولت و تسهیلات به دنبال کارآفرینی می رود . آقای برزگر کارآفرینی است که منتظر وعده اشتغالزایی دولت نشد . عباس برزگر متولد ۱۳۵۲ اهل شیراز یک مرد روستایی است که تا سوم دبستان بیشتر درس نخوانده و کارش را با شستن قبر در قبرستان شروع کرد . اما شرط همسرش برای ازدواج این بوده که شغلش را عوض کند .
لذا مجبور میشود به کار دستفروشی در شیراز روی بیاورد . اما بعدها به خاطر مشکلاتی که در شهر برایش پیش میآید مجبور شد به امامزاده بزم برود و در آنجا بساطش را پهن کند . ماجرای زندگی اش شبیه فیلم ها است که یک شبه پولدار و تحولی عظیمی در زندگی اش رخ داده است . البته زندگی او با داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی کاملا فرق دارد و مسیری دیگری را طی کرده است .
جرقه زندگیش از یک شب شروع شد . در یک شب دو نفر آلمانی به خاطر باران و بوی هوا به خانه اش پناه میبرند . همین اتفاق سرآغاز بخت و اقبالش میشود که تا امروز ادامه دارد .
خانه آقای برزگر در ۱۵ کیلومتری شهر بوانات یکی از بزرگترین مراکز جذب توریست خارجی در ایران است . طوری که در کتاب ردهبندی جاذبههای توریستی ایران ، رتبه خانه ایشان بالاتر از تخت جمشید است . خانه اش در سال پذیرای بیش از ۶ هزار گردشگر خارجی به خصوص گردشگران اروپایی است .
نه سرمایه ای برای شروع کار داشت و نه از طرف دولت تسهیلات کارآفرینی گرفت . بلکه با یافتن جاذبه های گردشگری روستائی و اراده و همت توانست علاوه بر اشتغالزایی برای خانواده و سایر اهالی روستا ، به عنوان کارآفرین برتر معرفی شده و روستایش را به پنجمین جاذبه گردشگری تبدیل کند .
تجربه موفق برای ثروت شدن
در یک شب بارانی دو گردشگر موتور سوار آلمانی در راه ماندند و برای اینکه بتوانند در یک جای امن شب را به صبح برسانند به خانه یک روستایی پناه بردند . آقای برزگر یک کارگر ساده روستایی همراه خانواده اش تلاش کرد تا به شیوه خودش از مهمانان خارجی به خوبی پذیرایی کند .
کلبه آنها محقر بود و به جز چای آتشی و دم پختک گوجه فرنگی ، ماست محلی چیز دیگری نداشتند . مهمانان وی خارجی بودند و امکانات او برای پذیرایی بسیار ناچیز بود . سادگی پذیرایی خانواده برزگر و زندگی یک روزه در روستای خوش آب و هوا ، رضایت حداکثری دو مهمان آلمانی را جلب کرد . آنقدر که سه ماه بعد یک گروه هفت نفره آلمانی به پیشنهاد دوستانشان به خانه آقای برزگر رفتند .
آنها خواستند تا با همان دم پختک و چای آتشی که دوستانشان تعریف کرده بودند در خانه روستایی پذیرایی شوند . صبح آقای برزگر راهنمای آنها شد تا بتوانند مناطق دیدنی و طبیعی روستای بزم شهر بوانات فارس را ببینند .
موقع برگشت مهمانان آلمانی ۲۰۰ هزار تومان به عباس هدیه دادند . این پول در آن زمان برای عباس زیاد بود و او را به این فکر انداخت که بهترین راه برای کسب و کار میتواند پذیرایی از گردشگران در یک روستای با صفا باشد . بنابراین شروع به کار کرد .
کارش چنان رونق گرفت که طی ۹ سال ۱۸ هزار گردشگر خارجی به روستای بزم در منطقه بوانات فارس آمدهاند . ضمن اینکه آقای برزگر هم به عنوان کارآفرین برتر در صنعت گردشگری توانسته ۱۲۶ لوح سپاس بگیرد و درآمد روزانه اش از روزی هزار تومان به درآمد چند ده میلیونی برسد .
تبدیل روستا به قطب گردشگری ایران
وی در روزﻫﺎی اول ﺑﻪ آژاﻧس های ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ ﺷﯿﺮاز و اﺻﻔﻬﺎن ﺳﺮ می زد و به آنان پیشنهاد پذیرایی از ﮔﺮدﺷﮕﺮان در روﺳﺘﺎ را می داد . این آژانس ها می گفتند ﺑﺎﯾﺪ مجانی از روستا دیدن کنند تا بتوانند تصمیم بگیرند که اوضاع برای پذیرایی مناسب است یا خیر . خلاصه اینکه کسب و کارش رونق گرفت و آرام آرام ﻣﻬﻤﺎﻧﺎن از ﻫﻔﺖ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻫﺰار ﮔﺮدﺷﮕﺮ ﺧﺎرﺟﯽ رﺳﯿﺪ .
کسب و کارش چنان توسعه پیدا کرد که ﺣﻤﺎم ﺧﺎﻧﻪ اش از یک عدد به ۲۱ ﺣﻤﺎم رسید . ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ اﻻن می تواند ﭼﻨﺪ ﻫﺰار ﮔﺮدﺷﮕﺮ را در روﺳﺘﺎ اﺳﮑﺎن داده و ﺑﺮای ﻫﺰار ﻧﻔﺮ در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻮاﻧﺎت اﺷﺘﻐﺎﻟﺰاﯾﯽ کند .
وی ﻗﺼﺪ دارد ﺗﺎ ﯾﮏ ﻫﺘﻞ ﻋﺸﺎﯾﺮی در ارﺗﻔﺎﻋﺎت روﺳﺘﺎ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﺪ . اﯾﻦ ﻫﺘﻞ ﯾﮑﯽ از ﮔﺮاﻧﺘﺮﯾﻦ ﻣﺮاﮐﺰ اﻗﺎﻣﺘﯽ اﯾﺮان ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ . اﯾﻦ ﮐﺎر را ﺑﺎ ﮐﻤﮏ اﯾﻞ ﻋﺸﺎﯾﺮی انجام می دهد . در حال حاضر ۶۰۰ کودک عشایری تحت آموزش گردشگری قرار گرفته اند تا از آنها برای مراسم و تشریفات استفاده کند .
وی به خوبی متوجه شد ﮐﻪ حفظ اﺻﺎﻟﺖ ، تهیه ﻧﻮع ﻏﺬا و ﭼﺎرﭼﻮب ﺧﺎﻧﻮاده روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺎ ارزش اﺳﺖ . ﻣﯽﺗﻮان از راه ﻣﻌﺮﻓﯽ آنها ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ﻫﻢ ارزﺷﻬﺎ را ﺣﻔﻆ و ﻫﻢ ﺑﺮای ﺧﻮد و دﯾﮕﺮن درآﻣﺪزاﯾﯽ و اﺷﺘﻐﺎل زاﯾﯽ ﮐﺮد .
راز میلیاردر شدن مرد روستایی
این کارآفرین موفق مدعی است که ﻫﻤﻪ تجربیاتش را در ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﮔﺮدﺷﮕﺮان ﺑﻪ دﺳﺖ آورده است . خودش می گوید : ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪم ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ راه ﭘﺬﯾﺮاﯾﯽ ازﻣﻬﻤﺎن ﺧﺎرﺟﯽ رﻓﺘﺎر درﺳﺖ ﺑﺎ آنهاﺳﺖ . ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺎﻣﺪ گفت . درﺳﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ زﺑﺎن ﻤﺎ را ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮند اﻣﺎ ﻣﯽﻓﻬﻤنﺪ ﮐﻪ از او ﺑﺮای ﭼﻪﻣﻨﻈﻮری ﭘﺬﯾﺮاﯾﯽ ﮐﺮده اﯾﺪ .
ﮔﺮدﺷﮕﺮ ﺧﺎرﺟﯽ ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻪ او ﺗﻮﺟﻪ ﺷﻮد . ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻬﺪاﺷﺘﯽ ﺑﺎﺷﺪ . دروغ ﻧﺸﻨﻮد و اﺣﺴﺎس ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺟﯿﺐ او را ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯿﺪ . اﯾﻦ ﺳﺎدﮔﯽ در رﻓﺘﺎر و ﮔﻔﺘﺎر موجب ﺷﺪه ﺗﺎ آﻧﻬﺎ از زﻧﺪﮔﯽ روﺳﺘﺎﯾﯽ ﻟﺬت ﺑﺒﺮﻧﺪ . آﻧﻬﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻫﻨﺪ ﯾﮏ زﻧﺪﮔﯽ واﻗﻌﯽ روﺳﺘﺎﯾﯽ را ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ و ﺑﺎ ﻫﻤﺎن آدﻣﻬﺎ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ .
با این تفکر ، چنان کسب و کارش توسعه یافت که ﺑﻪ ﻓﮑﺮ را ه اﻧﺪازی ﺷﺮﮐﺖ ﺧﺪﻣﺎت ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ ﺑﻮان ﮔﺸﺖ اﻓﺘﺎد و ﺑﺎ ﻫﻤﮑﺎری دوﺳﺘﺎنش اﯾﻦ ﺷﺮﮐﺖ را ﺗﺸﮑﯿﻞ داد . چون اعتقاد دارد که راههای کسب درآمد از سفر و توریسم بسیار بالا و متنوع است . همه می توانند ثروتمند شوند به شرطی که ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ذوق و سلیقه ﮐﺎری ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺧﻮدﺷﺎن درآﻣﺪ ﺧﻮﺑﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻫﻢ دﯾﮕﺮان از ﮐﻨﺎر آﻧﻬﺎ ﺳﻮد ﺑﺒﺮﻧﺪ .
روﺳﺘﺎی ﺑﺰم در ۱۷ کیلومتری شهر ﺑﻮاﻧﺎت ﺑﻪ ﺳﻤﺖ اﺳﺘﺎن ﯾﺰد و ﮐﺮﻣﺎن آﺧﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ اﺳﺘﺎن ﻓﺎرس اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﮔﺮدﺷﮕﺮی ﺑﻮاﻧﺎت ﻣﻌﺮوف ﺷﺪه اﺳﺖ . فاصله اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ از ﺷﯿﺮاز و ﯾﺰد دو ﺳﺎﻋﺖ و ﻧﯿﻢ اﺳﺖ.
داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی
زندگینامه ، محمد زارعی اهل قشم مردی که در حال حاضر ثروتش بیش از ۲۰۰ میلیارد تومان می باشد . موضوع این مقاله و داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی به او مرتبط است . او در خاطراتش که با عنوان « داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی خوش شانس » چاپ شده ، این چنین راز ثروتمند شدنش را تعریف کرده است:
من در یک خانه ۷۵ متری در قشم زندگی می کردم . اغلب روزها تا ساعت ۲ می خوابیدم . شغلی نداشتم و اساسا کاری هم بلد نبودم . بعد از ظهرها تا چند مغازه پیاده می رفتم و چند نخ سیگار می کشیدم و از پشت ویترین مغازه ها به کفش و لباسها نگاه می کردم ولی توان خریدشان را نداشتم .
البته همیشه بیکار نبودم . مثلا گاهی هم برای آموزش کسب درآمد از اینترنت و یا کسب و کارهای خانگی به سایت پول یابی سر می زدم . مجموعه مقالاتش را میخوانم و حسرت چگونه پول دار شدن در وجودم باقی می ماند . آخه من سواد درست و حسابی نداشتم تا مجموعه آموزش های کاربردی آن را اجرا کنم البته بیشترش تنبل بودم .
مثلا آموزش های کسب درآمد اینترنتی بدون پول و سرمایه اولیه سایت پول یابی برای بسیاری پول سازی کرده بود . ولی من دنبال راه بهتر و راحت تری بودم . می خواستم ، اولین نفری باشم که حکایت و داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی را محقق می کنم .
بارقه امید برای میلیاردر شدن
داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی هنوز به پایان راهش نرسیده است . وی در ادامه می گوید : خلاصه با گذشت زمان دچار افسردگی شدید شده بودم . از بی پولی و بیکاری و همچنین برای فرار از شرایط موجود قرص می خوردم . تا اینکه یک روز در مغازه دوستم که همیشه از او نسیه خرید میکردم چشمم به جمله ای افتاد که نوشته بود :
« تغییر از درون تو آغاز می گردد و آن بیرون منتظر معجزه ای نباش آن معجزه خودت هستی »
این جمله در من جرقه ای بزرگ ایجاد کرد طوری که از درون تکان خوردم و کاملا منقلب شدم . گفتم دیگر بس است ، چرا من ثروتمند نباشم باید کاری کرد . نباید نشست . خلاصه باید از جایی شروع می کردم .
مشکلات مرد میلیاردر جنوبی
خوب داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی به همین جا ختم نمی شد و تازه مشکلاتش آغاز شده بود . چنانکه خودش می گوید : سالها بیکاری و بی پولی از من یک آدم ضعیف با اعتماد به نفس پایین ساخته بود . با این اوضاع شخصیتی ، باید چیکار میکردم با انبوهی از مشکلات و مسائل و اینکه نه سرمایه ای داشتم و نه پس اندازی . بدتر از همه اینکه هیچ حرفه ای بلد نبودم و انگیزه ای هم برای یادگیری و راه اندازی کسب و کار نداشتم .
برای همین در کمال ناامیدی ، رفتم خانه پدری و با پدرم درد دل کردم . پدرم با مشاهده اوضاعم ، یک زمین ۹۰۰۰ متری که در مرکز جمیره امارات داشت را به نامم زد .
من هم سریع به قیمت ۲۰۰ میلیارد تومان فروختم و الان وضعم توپ است و جزو میلیاردرهای جنوب ایران هستم به همین سادگی . بله اگر شما ، داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی را شنیده اید این حکایت زندگی من است .
سخن پایانی و نتیجه اخلاقی از داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی
اینجا ایران است داداش من ، این قضیه و داستان میلیاردر شدن یک مرد جنوبی همه اش فیلم و داستان است . تو اینجا یا باید بابات پولدار باشه یا پارتی گردن کلفت داشته باشی . البته اگر پدر زن پولدار گیر بیاری اونم عالیه .
چی چی رو باید از درون تکان خورد؟ دلتون خوشه به خدا … . حالا یک چیزی گفتیم شما چرا باورتون شده و قضیه را جدی گرفتید .